هله عاشقان بشارت که نمانَد این جدایی برسد وصال دولت بکند خدا خدایی ز کرَم مزید آید دو هزار عید آید دو جهان مرید آید تو هنوز خود کجایی شکر وفا بکاری سر روح را بخاری ز زمانه عار داری به نهم فلک برآیی کرمت به خود کشانَد به مرادِ دل رساند غم این و آن نماند بدهد صفا صفایی هله عاشقان صادق مرَوید جز موافق که سعادتی است سابق ز درون باوفایی به مقام خاک بودی سفر نهان نمودی چو به آدمی رسیدی هله تا به این نپایی تو مسافری روان کن سفری بر آسمان کن تو بجنب پاره پاره که
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت